در باره‌ی ریشه‌یابی واژه‌های هستِـش و اگزیستنس

 

دراین روزها در یکی از پیام های فیس بوکی با شگفتی دیدم که نمایش‌نامه‌ئی به نام «اگزیستنس» به تماشا  گذاشته شده است.

 شگفتی از این رو که برای من آشکار نبود که چرا نویسنده این واژه ناآشنا در زبان پارسی  را به کار گرفته است. آیا می‌خواسته وانمود کند که نمایشنامه‌اش فلسفی است؟ یا که می‌خواسته ادای مدرن بودن در بیاورد‌؟ به هر روی این گزینش بسیار دژم‌انگیز و نژند‌بارست. و بیش از هر چیز نشان از بی‌فرهنگی ست. زیرا همانگونه که خواهیم دید که این واژه از زبان پارسی‌پهلوی و سانسکریت ریشه گرفته و هنوز شاخه‌های‌‌آن را در پارسی امروز می‌توان یافت.

پس در نخست  برای دریافت میانای فلسفی Existence باهوده است که به ریشه‌شناختی این واژه نگاه‌کنیم  و پیوند آنرا با زبان پارسی  امروز در دید بی‌آوریم.

واژه Existence از واژه لاتین کهن existentia/exsistentia ریشه‌زده که در لاتین نو به existere/exsistere به میانای «ایستاده در رو‌به‌رو»، «برون آمده»، «پدیدارشده»، «آشکار»، «روشن‌شده»، «برخاسته»، «نمایان‌شده»، «فرآورده شده» و «به این ریخت درآمده» است. میانای دیگر آن «هستـِش» و «بودن» است که از دوبخش ex به میانای «پیش‌رو»، « روبه رو»، و «جلو» ست  وsistere به میانای «برخاستن‌انگیز»‌ یا آنچه که لاد به برخاستن می‌شود و «ایستاده‌گر» است . 

این واژه  را درزبان فرانسه برای نخستین بارگیوم دو دیگیوی  Guillaume de Digulleville در سال ۱۳۳۰ در نوشته اش زیرآوند «زیارت زیست انسان»  Pèlerinage de vie humaine, به گونه  fait d'exister, réalité به ‌کار برد.  ولتر  در ۱۷۳۴ در نوشته‌اش زیر‌آوند «نکته‌هائی درباره‌ی اندیشه‌های پاسکال» Remarques sur les Pensées de Pascal این واژه را به این گونه به ‌کارگرفت:   notre existence n'est point si malheureuse qu'on veut nous le faire accroire (هستش ما آنچنان ناخشنودکننده نیست که می‌خواهند ما باورکنیم) در آلمان درسده‌ی هفدهم  این واژه در ریخت existieren به میانای «هستن» و «باشیدن»  اندرآمد و سپس در سده‌ی هیجدهم به ریخت ویژه‌گر (صفت) existent  شد و سپس دربرداشت فلسفی سده‌ی بیستم از «هستش‌گرائی» Existentialismus خوانده شد.

به هر روی‌، این واژه از ریشه‌ی  *sta- در زبان‌های هند و اروپائی به میانای «استاده» یا «ایستاده» درزبان پارسی  امروز سر زده‌است، که در زبان‌‌های اروپائی مانند انگلیسی در بسیاری از واژه‌ها رخنه کرده ست؛ مانند consist ; constant; constitute; contrast; cost; desist; destination; destine; destitute; diastase; distance; distant; ecstasy; epistasis; epistemology; establish; estaminet; estate;  existence; extant; histidine; history; histogram; histology; histone; hypostasis; insist; instant; instauration; institute; interstice; static; obstacle; obstinate; oust; style; persist; stage; stalag; stalwart; stamen; stance; stand; standard; stanza; stapes; star; stat; state

واژه ‌«استا» که درزبان پارسی ‌واژه‌های ‌«استاد»، «استوار»‌، «استخوان»، «استان» از آن شاخه زده  ریشه در واژه‌ی «هیستایتی»  𐬵𐬫𐬯𐬙𐬁𐬌𐬝، در زبان پهلوی اوستائی دارد که به میانای «ایستادن» است. این واژه در زبان سانسکریت «تیستاتی» तिष्ठति  است به همان میانای ایستادن بود که در زبان یونانی «استَـتی»  σταθεί شده است که به همان میانای ایستادن است. کناد (فعل) «اَست» 𐬀𐬯𐬙 درزبان پهلوی  ازاین واژه شاخه زده که در پارسی امروز «هست» و «است» شده است و «هستی» و «هسته» ازآن سرزده. در زبان پهلوی واژه «اَستونتن» 𐬀𐬯𐬙𐬏𐬥𐬀𐬙𐬀𐬥  یکی از خویشاوندان واژه «است» به میانای تماشا کردن است. 

پس  روشن است که Existence  بودن دربرابرهستی‌است که به دیده نمایان است. این همان شناخت هایدگر از بودن در «هستی» انسان ست که او آنرا «درآنجا بودن»  Dasein می‌خواند. و به باوراو این «درآنجا بودن‌ست» که «هستش» یا existenz انسان را به او می‌شناساند. زیرا که این بودن نشان از «توانائی شدن» یا «شدائی» را دارد.  یک سنگ یا یک درخت «هست» اما دارای «هستش» نیست، زیرا توانائی «شدن» به گونه‌ئی دیگر را در خود ندارد.

این همه برای این که بگویم برای Existence در زبان پارسی می‌توان «هستـِش» یا «اَستـِش» را به کار گرفت.





نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

ریشه شناختی واژه‌ی « پارس»ا

در باره ریشه شناختی واژه‌های ویدا و هویدا

در ریشه شناختی اسفند و سپندارمذگان و سپنج